مشعل هدایت
قرآنی ، مذهبی ، اعتقادی ، تربیتی
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان نسیم وحی و آدرس mashalehedayt.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پيوندهای روزانه

اهمیت ‏بحث «احیاى دین‏» با توجه به این نكته روشن مى‏شود كه جامعه نوین ما بیش از هر امرى، هویت ‏خود را وامدار احیاى دین است. دین، باید در «صحنه عمل‏» تجسم یابد. صرف انتساب به دین، بى ‏آن كه در متن زندگى فردى و اجتماعى مسلمانان حضور كارساز داشته باشد، كافى نیست وگرنه همان «اسلام شناسنامه‏اى‏» خواهد بود. به علاوه با گذشت زمان، فقط ظواهر و نمودهایى سطحى از آن باقى مى‏ماند و اهداف اصلى و درون ‏مایه حقیقى آن متروك و منزوى یا كمرنگ مى‏شود و در بدترین شرایط، برخى «بدعت‏» ها جایگزین «سنت‏» ها مى‏شود و روح دین مسخ گشته، اسكلتى بى جان باقى مى‏ماند.

در اینجا رسالت «احیاگرى‏» و «بدعت ‏ستیزى‏» پیشوایان دینى و عالمان ربانى ایجاب مى‏كند كه در جهت زنده ساختن دوباره شعارها، اهداف و جوهره اصلى دین، قیام و اقدام كنند و بدعت‏ها و بدعتگزاران را بشناسانند تا راه دین، بى‏ابهام و بى‏غبار، باقى بماند و روندگان این صراط، به حیرت و ضلالت گرفتار نشوند. امامان شیعه علیه‌السلام، یكایك، رسالت احیاگرى دین را داشته‏اند و هر یك از معارف و احكام كه از یاد مى‏رفته یا تحریف مى‏شده است را در چهره راستین و بى‏تحریفش مى‏نمایانده‏اند. حتى درباره امام زمان علیه السلام نیز تعبیر «محیى شریعت‏» و از بین برنده «بدعت‏» به كار رفته است و در دعا از خداوند مى‏خواهیم كه به دست آن منجى موعود، آنچه از معالم و نشانه‏هاى دین و دیندارى به دست ظالمان از میان رفته و مرده است، زنده گردد.

بدیهى است كه با دین زنده و احیا شده مى‏توان جامعه را زنده كرد. این سنت پس از رحلت حضرت رسول صلوات الله علیه نیز با اصل استمرار ولایت فكرى و معنوى ائمه اطهار علیهم السلام ادامه یافت. در عهد زمامدارى یزید بدعت‌ها و آفات فكرى و دینى به اوج خود رسیده بود و مى‏رفت كه خورشید اسلام نبوى در پشت ابرهاى سیاه حاكمیت اموى پنهان گردد كه امام حسین علیه السلام با گفتار و كردار خود به احیاى آن قد برافراشت. اصل احیاگرى پس از شهادت آن حضرت نیز به عنوان اساسى‏ترین ركن در سنت گفتارى و كردارى اهل بیت علیهم السلام تبلور یافت. و پس از آنان وارثان علوم و رسالت آنان، یعنى عالمان ربانى، وظیفه احیاگرى را بر دوش دارند.

به واقعه چند بعدى كربلا از زوایاى گوناگون مى‏توان نگریست و آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.

نهضت‏ سیدالشهدا علیه السلام به تعبیر استاد شهید مطهرى از پدیده‏هاى چند ماهیتى، نهضتى متشابه، ذو وجوه، عمیق، چند بُعدى، چند جانبه و چند لایه است؛ چرا كه عوامل متعددى در آن دخالت دارند و علت تفسیرهاى مختلف در مورد این قیام نیز محاذى بودن عناصر دخیل در آن است كه در آن واحد، مقصدها و هدف‏هاى مختلف داشته است.

برخى علت قیام حضرت را امتناع از بیعت ‏با یزید مى‏دانند و بعضى دیگر امر به معروف و نهى از منكر و عده‏اى هم دعوت كوفیان و تشكیل حكومت را علة‏العلل قیام ذكر مى‏كنند. مسئولیت اجتماعى حمایت از امت اسلامى و حفظ كیان اسلام، صیانت ‏خلافت از انحراف‌هاى امویان، جلوگیرى از ظلم و ستم امویان خاصه بر شیعیان، از بین بردن بدعت‏ها و احیاى سنت، جلوگیرى از محو نام آل‏البیت علیهم السلام، جلوگیرى از تاراج بیت‏المال مسلمین، عمل به وظیفه شرعى و تكلیف دینى، اتمام حجت و تبلیغ دین و... از دیگر علل و انگیزه‏هایى است كه نویسندگان در مورد این حادثه در كتاب‌هاى خود به آنها پرداخته‏اند.

در یك نگاه كلى و دقیق‏تر، مى‏توان تمام انگیزه‏ها و علل و عوامل بر شمرده شده در خصوص قیام امام علیه السلام را در «احیاى دین‏» خلاصه كرد.

امام حسین علیه السلام در نامه‏اى به بزرگان بصره از آنها مى‏خواهد كه به كتاب الهى و سنت نبوى بیندیشند و از واقعیت‏هاى جامعه غافل نباشند زیرا سنت‌ها و روش‏هاى پسندیده مرده و از میان رفته و بدعت‌ها و ارزش‌هاى جاهلى زنده و جاى آنها را گرفته است.

«من شما را به پیروى از كتاب خدا و راه و روش پیامبر فرا مى‏خوانم؛ زیرا هم اكنون سنت پیامبر از میان رفته و بدعت‌ها و احكام ناروا زنده شده است، پس اگر گوش به این پیام فرا دهید و آن را بپذیرید، شما را به راه سعادت رهبرى خواهم كرد.» (1)

همچنین آن حضرت پذیرش دعوت كوفیان را، به جهت هویت احیاگرانه آن مى‏داند و مى‏فرماید:

«ان اهل الكوفة كتبوا الى یسالوننى ان اقدم علیهم لما رجوا من احیاء معالم الحق و اماتة البدع.‏» (2)

به تعبیر سید محسن امین:

قیام براى احیاى حق و میراندن باطل را وظیفه دینى خود مى‏دانست «ما اهون الموت على سبیل نیل العز و احیاء الحق. لیس الموت فى سبیل العز الا حیاة خالدة و لیست الحیاة مع الذل الا الموت الذى لاحیاة معه.‏» (3)

احیاگر در عرصه احیاى دین با دو تشخیص فوق‏العاده مهم رو به ‏رو است: تشخیص درد و تشخیص درمان. بنابراین اساس كار احیاگران را مى‏توان در «درد شناسى‏» و «درمانگرى‏» خلاصه كرد.

معناى «دین‏» و «احیاء»

«دین‏» در لغت ‏به معناى «جزا» و «مكافات‏» و نیز «ذلت و عبودیت در برابر خداوند متعال‏» آمده ‏است.(4) و اما دین از حیث تعریف اصطلاحى، داراى معانى متعدد و متنوعى مى‏باشد كه به خاطر خارج بودن آن از حوصله نوشتار حاضر از پرداختن به آن خوددارى مى‏كنیم. چنین به نظر مى‏رسد كه تعریف دین به «ما جاء به النبى‏» مناسب باشد؛ به این ترتیب در واقع «دین‏» را تعریف حدى و رسمى نكرده‏ایم بلكه به پدیده‏اى واقعى (ما جاء به النبى) اشاره كرده‏ایم و گفته‏ایم كل امورى كه تحت این عنوان قرار مى‏گیرند، به لحاظ آثار مهم مورد نظر و مشتركشان براى ما مهم و شایان توجهند، لذا جا دارد كه در مورد خواص این پدیده و اجزاى آن بحث كنیم. چنین واقعیتى را دین بخوانید یا نخوانید، چندان اهمیتى ندارد، چون این دیگر بحثى لغوى است. «ما جاء به النبى‏» در واقع همان قرآن (با همه مراتبش) و سنت مفسر آن است.

مفهوم احیا و فلسفه احیاگرى

«احیاء» (زنده كردن) در برابر «اماته‏» (میراندن) است. حیات كه ریشه آن است ‏به مفهوم پدیده قابل رشد، صاحب ادراك، سازگار با محیط، داراى قدرت و حائز استعدادهاى نهفته معنوى و گرایش‏هاى دیگر است و مرگ كه نقیض آن است ‏به معنى پدیده غیر قابل رشد و عاجز از سازگارى با محیط، فاقد قدرت و استعدادهاى معنوى است. حیات در فرهنگ قرآن در معانى متعددى چون ملازم بودن با استعداد رشد و نمو، استعداد ادراك حسى، استعداد ادراك عقلانى، زندگى معنوى منطبق با وحى و فطرت الهى، زندگى جاودانه اخروى و... به كار رفته است.

مفهوم اصطلاحى واژه احیا مانند بسیارى از اصطلاحات كلیدى دیگر دستخوش تحریف و سوء تعبیرهاى فراوان قرار گرفته است. عده‏اى آن را معادل «آسیب ‏شناسى‏» یا «نوسازى دین‏» و یا «بازسازى فكر دینى‏» گرفته‏اند، چنانكه برخى آن را به مفهوم حرف نو و نوآورى در قلمرو اندیشه دینى قلمداد كرده‏اند. گروهى نیز آن را تفسیر دین، مطابق با نیازهاى زمان و اندیشه‏هاى عصر مى‏دانند. طبق این بیان، احیاگر كسى است كه دین را مطابق اندیشه، فرهنگ و نیازهاى عصر خود عرضه مى‏كند.

مفهوم انحراف جامعه مسلمین از ارزش‏ها و هنجارهاى اسلامى در عصر امام حسین علیه السلام، ابعاد گسترده‏ترى به خود گرفت؛ انحراف جامعه اسلامى و تخطى از هنجارهاى اجتماعى اسلام، امام حسین علیه‌السلام را بر آن داشت تا علیه این آسیب‏هاى اجتماعى كه طبعا روابط ناسالمى را بر امت اسلامى تحمیل مى‏كرد، قیام كند و اصلاح جامعه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله را در قالب شیوه‏هاى عملى امر به معروف و نهى از منكر سر لوحه كار خود قرار دهد.

ولى این تعریف‌ها هیچ كدام بیانگر ویژگى‏هاى اساسی این اصطلاح نیستند؛ زیرا آسیب‏شناسى دینى اولا، بحث را به قلمرو آفت‏شناسى و آفت‏زدایى در دین منحصر مى‏كند و دیگر این كه به طور ضمنى بر آسیب‏پذیر بودن پیكره دین صحه مى‏گذارد كه بطلان آن روشن است. «نوسازى‏»، «تجدید حیات دینى‏» و «بازسازى فكر دینى‏» نیز تعبیرهاى گویایى نیستند. تاكید بر نوآورى در اندیشه دینى نیز مستلزم این است، كه هر نوع مسلك و تعریف جدید و حتى انحرافى دین (مثل وهابیت) را مصداق رنسانس در تفكر دینى به حساب آوریم. در تلقى سوم [تفسیر مطابق با نیازهاى زمان و اندیشه‏هاى عصر] نیز عدم جامعیت و ضعف در مانعیت هویداست زیرا هم بر عنصر ضرورت كار شناسانه بودن این حركت تاكید نشده است و هم بسیارى از گرایش‏ها را، كه در جهت تطبیق نارواى دین با زمان بوده است، در برمى‏گیرد. احیاگرى به مفهوم بدعت‏ ستیزى و تحریف زدایى صرف هم نیست؛ زیرا جامع ویژگى‏هاى دیگر نخواهد بود. تعریف جامع‏تر این اصطلاح عبارت است از تحریف زدایى و كشف افق‏هاى نوین و حقایق تازه در حوزه معارف دینى همراه با مكتب‏شناسى اجتهادى و زمان‏شناسى دقیق.

پس از تبیین احیاگرى به این سؤال مى‏پردازیم كه با وجود خاتمیت و زوال ناپذیرى دین اسلام، احیاگرى و تجدید حیات در قلمرو آن چه مفهومى دارد؟ البته فلسفه و لزوم احیاگرى در ادیان پیشین روشن است؛ زیرا اولا، آن ادیان بر اساس نیازهاى مقطعى و متناسب با اوضاع آن روزگار پا به عرصه هدایت نهاده بودند. ثانیا حتى آن بخش از معارف آسمانى آن ادیان، كه ارزش جاودانه ماندن را داشت‏ با گذشت زمان دستخوش تحریف و دگرگونى قرار گرفت. از همین رو، قرآن یكى از هدف‏هاى اصلى بعثت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را تحریف زدایى و تكمیل‏گرى یا به عبارت دیگر احیاگرى در شریعت‏هاى پیشین ذكر مى‏كند.(5) اینك چرا اسلام، كه خاتم ادیان آسمانى و جامع و جاودانى است ‏به احیاگرى نیاز دارد؟

فلسفه یا رمز ضرورت احیاگرى در دو قلمرو - عقلى و نقلى - قابل طرح است:

1.امكان تحریف دین خاتم و لزوم تحریف زدایى از ساحت آن .

2.عمق و اعجاز معنوى معارف ثقلین .

3.لزوم اجتهاد مستمر یا رد فرع بر اصل.

این سه، عامل‏هاى عقلى لزوم احیاگرى به شمار مى‏روند و ادله نقلى نیز بر آنها صحه مى‏گذارد. اسلام در عهد حیات نبى اكرم صلی الله علیه و آله آماج برخى از تحریفات قرار گرفت تا آنجا كه آن حضرت ضمن خطبه‏اى نسبت ‏به آن هشدار داد. پس از رحلت ایشان، به ویژه در عصر حاكمیت مطلق استبداد امویان و عباسیان، تحریف و تفسیر وارونه دین اوج بیشترى گرفت كه در طول تاریخ اسلام نیز همواره این روند ادامه داشته است. از طرف دیگر، اسلام كه در قرآن و سنت تبلور یافته، معارفى عمیق و بسیار گسترده دارد كه هر چه بر دانش و اندیشه بشرى افزوده شود، ابعاد اعجاز آن بیشتر آشكار مى‏گردد. دستیابى به این ذخایر و گوهرهاى فراوان غواصانى مى‏خواهد ماهر، كه از موج نهراسند كه همان احیاگرانند.

عامل دیگر لزوم اجتهاد است. قرآن با تاكید بر تفقه در دین، و نیز اهل‏بیت علیهم السلام با فراخوانى به اجتهاد و تلاش در جهت رد فروع بر اصول، بر لزوم احیاگرى صحه گذارده‏اند. (6)

برخى علت قیام حضرت را امتناع از بیعت ‏با یزید مى‏دانند و بعضى دیگر امر به معروف و نهى از منكر و عده‏اى هم دعوت كوفیان و تشكیل حكومت را علة‏العلل قیام ذكر مى‏كنند. مسئولیت اجتماعى حمایت از امت اسلامى و حفظ كیان اسلام، صیانت ‏خلافت از انحراف‌هاى امویان، جلوگیرى از ظلم و ستم امویان خاصه بر شیعیان، از بین بردن بدعت‏ها و احیاى سنت، جلوگیرى از محو نام آل‏البیت علیهم السلام، جلوگیرى از تاراج بیت‏المال مسلمین، عمل به وظیفه شرعى و تكلیف دینى، اتمام حجت و تبلیغ دین و... از دیگر علل و انگیزه‏هایى است كه نویسندگان در مورد این حادثه در كتاب‌هاى خود به آنها پرداخته‏اند.

بدین سان، خاتمیت اسلام به دلیل بلوغ و توانمندى فكرى بشر در شناخت راه كمال نیست، بلكه فلسفه آن لزوم احیاگرى است؛ یعنى فلسفه خاتمیت اسلام و نبوت نبى اكرم صلی الله علیه و آله به رشد عقل و اندیشه بشر و شایستگى او در حفظ، تبیین و اجراى اسلام برمى‏گردد. بشر در آن برهه از تاریخ، شایستگى یافت كه آیین كامل خود را از تحریف و دسیسه حفظ كند و در پرتو اجتهاد و احیاگرى، از این سرچشمه زلال، نهرهاى تازه‏اى جارى سازد.

قرآن احیاگرى در قلمرو تكوین و تشریع را یكى از صفات و اسماى حق معرفى مى‏كند مانند «یخرج الحى من المیت‏» یا «و یحیى الارض بعد موتها» یا «و جعلنا من الماء كل شى‏ء حى‏»، (7) اما احیاگرى حضرت حق، جلت عظمته، در جامعه بشرى از طریق پیامبران صورت گرفت. آنان از ادیان پیشین تحریف‏زدایى كردند و معارف نوینى بر معارف آنان افزودند. به عبارت دیگر، آنان براى احیاى بشریت ‏به احیاى ادیان پیشین پرداختند. قرآن هدف عمده پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله را دمیدن روح حیات به جامعه معرفى كرده است:

«یا ایها الذین امنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما یحییكم (8)؛ اى كسانى كه ایمان آورده‏اید، خدا و پیامبر را پاسخ دهید آنگاه كه شما را به چیزى فرامى‏خوانند كه زنده‏تان مى‏سازد.»

بدیهى است كه با دین زنده و احیا شده مى‏توان جامعه را زنده كرد. این سنت پس از رحلت آن حضرت نیز با اصل استمرار ولایت فكرى و معنوى ائمه اطهار علیهم السلام ادامه یافت. در عهد زمامدارى یزید، بدعت‌ها و آفات فكرى و دینى به اوج خود رسیده بود و مى‏رفت كه خورشید اسلام نبوى در پشت ابرهاى سیاه حاكمیت اموى پنهان گردد كه امام حسین علیه السلام با گفتار و كردار خود به احیاى آن قد برافراشت. اصل احیاگرى پس از شهادت آن حضرت نیز به عنوان اساسى‏ترین ركن در سنت گفتارى و كردارى اهل بیت علیهم السلام تبلور یافت.

و پس از آنان وارثان علوم و رسالت آنان یعنى عالمان ربانى وظیفه احیاگرى را بردوش دارند.

آسیب‏شناسى باورهاى دینى

از دید تاریخى، احیاى دین، مسبوق عارضه‏اى است كه بر دین وارد مى‏شود. شجره طیبه دین در اوضاع و مقاطع مختلف احیانا دچار عارضه، آسیب یا آفت مى‏شود. احیاگر در عرصه احیاى دین با دو تشخیص فوق‏العاده مهم رو به ‏رو است: تشخیص درد و تشخیص درمان. بنابراین اساس كار احیاگران را مى‏توان در «درد شناسى‏» و «درمانگرى‏» خلاصه كرد. نكته شایان توجه این است كه دین در تاریخ حیات و حضور خود در جامعه انسانى، نه با یك عارضه یا درد واحد رو به‏ رو بوده است و نه احیاگران درمان واحدى را پیش رو نهاده‏اند. لذا در عرصه احیاگرى با «دردهایى‏» و به تبع «درمان‌هایى‏» رو به ‏رو بوده‏ایم. در این میان، توفیق احیاگر، در گام نخست مدیون و مرهون دردشناسى صائب اوست. اگر احیاگر درد دین عصر خود را در نیابد و سر اعوجاج و رنجورى آن را كشف نكند و دچار خطا شود از اساس، ره به خطا برده است و اگر درد دین را به نیكى دریابد گامى دیگر براى توفیق در پیش روى دارد و آن حسن درمان است.(9) از این رو است كه «آسیب‏شناسى‏» (pathology)بحث مهمى در احیاگرى دین محسوب مى‏شود.

«آسیب‏شناسى‏» اصطلاحى است در علم پزشكى كه به حالت آسیب‏مند بودن سلول‏هاى زنده اشاره دارد. در این حالت‏ سلول‏ها به علت رشد بى‏رویه یا دلایل دیگر، حیات موجودات زنده را در معرض خطر قرار مى‏دهند. این اصطلاح به معنى دانش شناخت ‏بافت‏هاى آسیب دیده در بیماری ها نیز به كار رفته است.

اصطلاح آسیب‏شناسى در علوم انسانى و علوم اجتماعى نیز به كار گرفته شده و در بحث انحرافات اجتماعى و كجروى‏ها جاى خود را باز نموده است. اصطلاح «آسیب‏شناسى دینى‏» یك اصطلاح جدید در حوزه اندیشه دینى است. شاید بتوان مدعى شد كه مرحوم شهید مطهرى اولین كسى بود كه اصطلاح آسیب‏شناسى دینى را وارد حوزه اندیشه دینى كرد و در آثار خود از آن بهره برد. مى‏توان «آسیب‏شناسى دینى‏» را این گونه تعریف كرد: آسیب‏شناسى دینى یعنى شناخت آسیب‏ها و اشكالاتى كه بر اعتقاد و باور دینى و یا آگاهى و معرفت دینى و یا رفتار و عمل دینى افراد و جامعه دینى وارد شده یا ممكن است كه وارد بشود.(10) بر این اساس مى‏توان حركت احیاگرانه امام حسین علیه‌السلام را حركتى بر مبناى شناخت آفت‏ها و آسیب‏هاى دینى كه جامعه اسلامى را در نوردیده بود دانست.

جایگاه ارزش‌ها در عصر امام حسین علیه السلام

جامعه در عصر امام حسین علیه السلام با بحران تزلزل ارزش‏هاى انسانى مواجه بود.(11) ارزش‏ها و هنجارهاى اجتماعى جامعه اسلامى پس از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله به دلایل متعددى دچار آفت انحراف گشته بود. تحریف باورهاى دینى و بازگشت‏ به ارزش‌هاى جاهلى، فراموشى سیره پیامبر صلی الله علیه و آله، برترى روحیه قومى و عصبیت‏ بر هنجارهاى اسلامى عصر پیامبر صلی الله علیه و آله كه نشات گرفته از تعالیم مقدس اسلام بود، تبدیل اشرافیت معنوى به اشرافیت مادى و ثروت اندوزى و گرایش به تجمل و كمرنگ شدن روحیه عالى اسلامى به ویژه در عصر عثمان و از آن پس، برترى حربه ارعاب و تزویر بر عامل حق‏طلبى و ظلم ستیزى در روحیه جامعه اسلامى بالاخص مردم كوفه، بى‏عدالتى و فساد رهبران سیاسى و برخى موارد دیگر، از جمله مسائل دردناك و آسیب‏هاى عمده اجتماعى بود كه امام حسین علیه السلام با آنها مواجه شد.

جامعه اسلامى در عصر خلیفه سوم با مشكلاتى جدى رو به ‏رو گردیده بود كه از آن جمله مى‏توان به مسائل زیر اشاره كرد:

راندن انصار از صحنه سیاست، بها دادن به امویان و قریشیان در امر حكومتدارى، تاراج بیت المال مسلمین و حاتم ‏بخشى‏هاى عثمان، ثروت اندوزى او و ساختن بناهاى اشرافى در مدینه و اختصاص اموال و باغ‌هایى در مدینه براى خود، گسترش تفاخر قبیله‏اى و تبدیل اشرافیت معنوى به اشرافیت مادى كه موجب شد مساوات اسلامى فراموش شود. (12)

عملكرد خلیفه سوم موجب شدت یافتن واكنش‌هاى سیاسى اجتماعى علیه وى گردید به ویژه این كه در این واكنش‌ها قبایل عرب یمنى و موالى ایرانى كه بیش از نیمى از مردم كوفه را تشكیل مى‏دادند، نقش مؤثرى داشتند. بروز جدى رقابت‌هاى سیاسى بین دو پایگاه مهم عراق (كوفه) و شام از عوامل مهمى بود كه در زمان عثمان بر سر تقسیم غنایم ارمنستان و فتح آن بروز كرده بود (13) و دوران امامت‏ حضرت امیر علیه السلام را نیز تحت تاثیر خود قرار داده بود. عراقی‌ها همواره به داشتن عراق آزاد از تسلط امویان علاقه‏مند بودند و لذا به على علیه السلام پیوستند و زمینه‏هاى متعدد دیگرى نیز آنان را واداشت تا از واكنش‌هاى امام على علیه السلام در برابر معاویه دفاع كنند، گرچه متغیرالحال بودن مردم كوفه، سرانجام نتیجه‏اى جز تحمیل حكمیت‏ به على علیه السلام نداشت. علاوه بر آنچه گفته شد، رقابت و اختلاف بین عراقى‏ها و شامى‏ها و تلاش معاویه نیز درعصر امام حسن علیه السلام به گونه‏اى به بار نشسته بود كه نه تنها آسیب‏هاى اجتماعى جامعه اسلامى، اصلاح نشده بود، بلكه با مسائل عمیق‏ترى نیز رو به ‏رو گردیده بود و لذا امام حسن علیه السلام در چنین وضعیتى على رغم حمایت تعدادى اندك از شیعیان حقیقى، نمى‏توانست ‏به جنگ با معاویه ادامه دهد؛ زیرا در آن صورت لااقل بزرگترین ضربات دستگاه اموى به پیكره شیعه وارد مى‏آمد، با وجود این تلاش صلح طلبانه و تدابیر ارزنده امام علیه السلام سرانجام موجب افشاى چهره مزورانه معاویه و حفظ موقعیت ‏شیعیان گردید.

اما مفهوم انحراف جامعه مسلمین از ارزش‏ها و هنجارهاى اسلامى در عصر امام حسین علیه السلام، ابعاد گسترده‏ترى به خود گرفت؛ انحراف جامعه اسلامى و تخطى از هنجارهاى اجتماعى اسلام، امام حسین علیه السلام را بر آن داشت تا علیه این آسیب‏هاى اجتماعى كه طبعا (14) روابط ناسالمى را بر امت اسلامى تحمیل مى‏كرد، قیام كند و اصلاح جامعه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله را در قالب شیوه‏هاى عملى امر به معروف و نهى از منكر سر لوحه كار خود قرار دهد. امام علیه السلام مى‏فرمود:

«...آیا نمى‏بینید كه به حق، عمل نمى‏شود و كسى از باطل روگردان نیست؟ در این اوضاع، مؤمن باید لقاى پروردگارش را بر چنین زندگى ترجیح بدهد.» (15)

پی نوشت ها:

1-محمد بن جریر طبرى، تاریخ طبرى، دارالتراث العربى، ج 5 ص 357.

2-احمد بن داود دینورى، اخبار الطوال، دارالاحیاء الكتاب العربیه، ج 5 .

3-سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج 1، دارالتعارف للمطبوعات، ص 58.

4-مختار الصحاح، ماده دین .

5-ر.ك: سوره نمل/ 76 و مائده / 48.

6-ناصر مكارم شیرازى، القواعد الفقهیه، ج 1، صص 7 - 9.

7-ر.ك: روم/ 19 و انبیاء/ 3.

8-انفال/ 24.

9-خورشید شهادت، دفتر دوم، ص 139.

10-على دژكام، معرفت دینى، مركز پژوهش‌هاى اسلامى، ص 97.

11-خورشید شهادت، دفتر سوم، صص 19 - 20 .

12-شكرالله خاكرند، علل شكل‏گیرى خوارج، سازمان تبلیغات اسلامى، ص 50.

13-رسول جعفریان، حیات سیاسى فكرى امامان شیعه، سازمان تبلیغات اسلامى، ج 1، ص 94.

14-هدایت الله ستوده، مقدمه‏اى بر آسیب‏شناسى اجتماعى، انتشارات آواى نور، صص 30 - 31 .

15-همان، ص 207.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ شنبه 12 آذر 1390برچسب:امام حسین علیه السلام و احیاى دین, ] [ 16:8 ] [ اکبر احمدی ] [ ]
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ یک وبلاگ قرآنی ، مذهبی ، اعتفادی ، تربیتی می باشد که جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ایجاد گردیده است
موضوعات وب
امکانات وب